جادهٔ عشق
اثر داکتر ر ؤ ف روشان
از بلندی های هندوکش
به انسان نظر کردم
درو هر چیز دیدم
و هیچ
از پایانی های نزدیک دریا
او را دیدم
درو بسیار چیز ها دیدم
و هیچ
انسان را از همه جا دیدم
سرور خلقت
سردار خلایق
صاحب اندیشه و تفکر
انسان را همچنان دیدم
آلوده و ظالم
خود خواه و خود پرست
همره و همراز شیطان
در پیمان اهریمن
ازبلندی های هندوکش
هر دو روی انسان را نظاره کردم
به او که فرشته را میمانست گرویدم
و ازو که شیطان را میمانست فراری شدم
گاهی که برتر از فرشته بود
او را غرق در گل های بهاری
در گلستان ها
میان شقایق و عطر ها
در بهشت دیدم
گاهی که در پی اهریمن میرفت
او را در لجنزار دیدم
در خرابه های جنگ
با دستان غرقه به خون
الوده به شرارت
الوده به نفرت
غرق در گناه
سرگشته و تباه
سر دوراهی ازو پرسیدم
کدام را بر میکزینی؟
به چشمان عاشق پیشه ام نگاه کرد
هیچ نگفت
ومن به راه عشق رفتم
که بدیار صلح و روشنایی میرود
اسد ۱۳۸۹
فریمانت، کلیفورنیا