ریزه موج ها
اثر داکتر رووف روشان
ریزه موجهای دریا نرمک نرمک
به ساحل دست درازی میکردند
و با انگشتان آغشته به کفّ سپید
نقش پاهای مرا از روی شنهای ساحل
میزدودند
تپههای ریگ روان
از پی همدگر روان بودند
باد و حرکت، چاپ پاهای مرا
از روی شنها میزدودند
برف سپید تازه بر چمن سبز ورق افشانده بود
آفتاب کمرنگ برف را به آب میداد
و نقش پاهای مرا
از روی چمن میزدود
در وادی خاطره ها
تبسم همدلان بدلم حرارت میپاشید
عمر گذران
خاطرهها را در دل دوستان سرد میکرد
پیوندها را سبک میساخت
و با سایهٔ مرگ دوستی میکرد
باران دل مرا میشست
و اشک سینهام را صاف میکرد
اما غم جدایی
خنده از لبهایم میبرد
و زاغ سیاه تقدیر بر منهاها میخندید
و عمرم را و عشقم را مسخره میکرد
و من به ساحل
به سنگهای سیاه ساحل
و باز به ریزه موج ها
و انگشتان از کفّ دریا پوشیدهٔ شان
نگاه میکردم
فریمانت، کلیفورنیا
جوزا ۱۳۹۱