كوچه هاي برزخ
نوشته ي داكتر رووف روشان
در برزخ كوچه اي است
كوچه ي جيم
كوچه ي جانيان
كوچه ي جنايتكاران
كوچه ي جنگ افروزان
كوچه ي جنگ سالاران
ساكنان اين كوچه
زمان ميان مرگ و رستاخيز را
در بيم و هراس ميگذرانند
و چون گناهان شان وافر
و دلهاي شان كافر اند
اميد بر دلهاي شان گذر نميكند
و جهل بر ارواح شان سالاري ميكند
و جنگ سآلآرآن در كوچه ي جيم نيز
به فكركسب كرسي و قدرت
با تفنگ هاي آتشين
بر جان هم افتاده اند
خمپاره هاي آتش
بر كتف و سينه ي شان
شعله مي افروزد
در كوچه خون گنديده و سياه
تفتيده است
صحنه هاي جرم ها و جنايات
از دهن ازدهاي آتشين
چون قوغ هاي آتش
بر ايشان ميبارد
كوچه ي جيم
كوچه ي جنايتكاران
آرام ندارد
و بر اجساد گنديده
حشره ها شادماني ميكنند
جانيان در آتش مذاب
ميسوزند و چون خون گنديده
تفت بويناك شان
دود سياه ميشود
و وجود شان چون شاخه هاي خشك
مانند باروت آتش گرفته ميريزد
و كوچه هاي برزخ
از دود سياه
و از آتش سرخ
ميسوزند و ميسوزانند
و شعله ها از آنها
زبانه ميكشد
و برزخيان جنگ سالار ديگري را
هيزم آتش ميكنند
و آنگاه جنگ سالار
ميگويد توبه،توبه، خدايا توبه
صداي توبه ي او از دهن نبرامده
شعله ميشودو ناشنيده
در آتش زمان ميسوزد
براي توبه ديگر دير است
دلو ١٣٩٢
فريمانت، كليفورنيا