كجا زاده باشم همانم وطن شد
نوشته ي داكتر رووف روشان
كجا زاده باشم، همانم وطن شد
كه ازآب و خاكش روانم بتن شد
چه خوش خوانده باشدزاوصاف اومام
هر آنچه كه او گفت همانم سخن شد
زمردي و غيرت، ز مهمان پسندي
هرآنچه كه گفتندهمانم سنن شد
به قربان نامش كه از بدو تاريخ
زمينش ز اَول مهين خاكِ آرين شد
همينم دعا بود كه در روز برگشت
چه مسعود روحم اگر خا كش كفن شد
ز انگور لعلش در مهين خاك هرات
چه شيرين زبان را لبان ودهن شد
زانار نارش به قندهار زيبا
تراشيده لعلي خوش مبرهن شد
زبوي و ز رنگش به وادي و صحرا
چه گلزارنازي چه باغ و چمن شد
ز ياقوت سرخش به نزديك كابل
فروغ گلابش برون از پيرهن شد
كجا زاده باشم، همانم وطن شد
كه ازآب و خاكش روانم بتن شد
ني ننگرهارش شكر آفرين شد
كه شيريني او دهن بردهن شد
مزارش ز خــوبي علي را وطن شد
زيارتگاه آبي ورامهين مدفن شد
باميان بلندش نامور درجهان شد
كه محفل به محفل عنوانِ سخن شد
ورا آزاده مردم باعـزم و ايمان
عدو را به خفت دست اندر يخن شد
كجا زاده باشـم ، همانم وطن شد
كه ازآب و خاكش روانم به تن شد
بلنــداي كوهـش فـخر زمـين شد
غريونده رودش ازعشق نغمه زن شد
مردمان غيـورش ورا پاسبان شد
اندر دفاعش نامور مرد و زن شد
سرطان ١٣٩٣
فريمانت، كليفورنيا