شعر عشق
نوشته ي داكتر رووف روشان
دزديده نگاهم را به زلف تو آويختم
رنگ شدم بر لبانت آميختم
گلاب شدم بر گونه هايت ريختم
پيراهن شدم بر اندامت چسپيدم
و تو فهميده يا نفهميده
از تپيدن هايم خنديدي
و رنگ سرخ بر گونه هايت گزيدي
برخاستي
و با نازنين نازت بر من گذر كردي
و با چشمانت شعر عشق سرودي
و من نسيم شدم
گونه ها و لبانت را بوسيدم
و گلهاي بدنت را ببر كشيدم
و َتو و اندام وسوسه گرت
در من و بر جانم وزيديد
و من بر لبانت تابيدم
و با تبسم ملكوتي ات به عشق گراييدم
و ترا ببر كشيدم
و رايحه شدم
بر جسم تو باريدم
تو برخاستي
دامن كشيدي
و چون باد جهيدي
و باد شده رقصيدي
و باد شده
از كلبه ي من رميدي
و من باران شدم
و گريستم
و بياد رقص تو
ذوب شدم، ناليدم
باران شدم
گريستم
فريمانت، كليفورنيا
ثور ١٣٩٥